در بخش نهایی این نوشته ابتدا اینکه کپیرایت اصولاً چیست مطرح خواهد شد تا این مقدمهای باشد بر توضیح اینکه آیا اصولاً کپیرایت قابل ثبت است؛ در ادامه توضیحی بر «کپیرایت بینالمللی» خواهم داشت و اینکه این برداشتیست نادرست و اینکه با ثبت اثر در آمریکا یک همچون کپیرایتی به وجود نمیآید و نیز اینکه ثبت در آمریکا چگونه به کار پدیدآورنده غیرآمریکایی میآید. در ادامه، توضیحاتی راجع به اینکه اصولاً ثبت کپیرایت در حقوق ایالات متحده آمریکا برای چه تعبیه شده و با وجودی که تشریفاتیست که با پیمان برن ناهمگون است، چگونه هنوز هم در حقوق این کشور پابرجا مانده است. در پایان، منافعی که آمریکا از جذب پدیدآورندگان ایرانی به ثبت اثر فرهنگی خود در این کشور میبرد، در دو دسته منافع مالی و فرهنگی مطرح خواهد شد.
کپیرایت یکی از سه بحث اصلی رشته مالکیت فکری Intellectual Property ست. موضوع این رشته، حمایت حقوق از خلّاقیت افراد است. این خلّاقیت درصورتیکه جنبه صنعتی به خود گیرد، با «حق اختراع» Patent حمایت میشود؛ جنبه تجاری خلاقیت عمدتاً -اگرچه نه منحصراً- بحث علائم تجاری Trademarks را پیش میآورد و کپیرایت تعبیه این حقوق برای حمایت از جنبه ادبی و هنری خلّاقیت است. اگر به طور خلاصه بخواهیم این سه را با هم مقایسه کنیم، جدای از نکته بالا، مدّت زمان حمایت و نیاز به ثبت نیز از تفاوتهای اصلی این سه است: حق اختراع در ایران و اکثر نظامهای حقوقی، منحصر است به ۲۰ سال از زمان ثبت و پس از ۲۰ سال، اختراع وارد «عرصه عموم» public domain میشود و قابل دسترسی و استفاده توسط همگان؛ علائم تجاری در ایران و معمولاً در سایر نظامها، برای ۱۰ سال پس از ثبت، معتبر است، با توجه به اینکه حمایت آن درصورت ثبت مجدّد، قابل تمدید است. کپیرایت امّا کمی با این دو متفاوت است. در قریب به اتفاق نظامهای حقوقی، کپیرایت به محض پدید آمدن اثر هنری و ادبی، در شکلی از بیان expression (در تقابل با «ایده» محض که قابل حمایت نیست)، به وجود میآید و این یعنی، نیاز به ثبت ندارد؛ البته در صورت درخواست حمایت، پدیدآورنده یک اثر ادبی یا هنری باید بتواند انتساب آن اثر را به خود ثابت کند؛ لیکن بحث آنست که این اثبات از طرق مختلف ممکن است و به معنی لزوم ثبت اثر در یک اداره دولتی به نام خود نیست و در صورت اثبات نیز، حمایت به زمان قبل از اثبات نیز تسرّی مییابد؛ البته نقطه احتساب آغاز مدّت حمایت، بسته به انواع آثار، میتواند متفاوت باشد و مثلاً در مورد آثار سینمایی، زمان حمایت درصورتیکه اثر پخش یا اکران شده باشد، از زمان پخش یا اکران احتساب میشود و نه از زمان ساخت اثر.
با در نظر داشتن تفاوت اثبات و ثبت، باید دانست که مطابق با پیمان برن برای حمایت از آثار ادبی و هنری -که یکی از اصلیترین پیمانهای بینالمللی در زمینه کپیرایت است و حداقل حقوقی که کشورها باید برای اتباع خود تعیین کنند را مقرر داشته- وجود حمایت کپیرایت نمیتواند مشروط به رعایت تشریفاتی گردد؛ و منظور این پیمان از تشریفات، عمدتاً نیاز به ثبت کپیرایت بوده است.
اگر در اسناد این پیمان جستجویی کنید خواهید دید که ایالات متحده آمریکا تنها در سال ۱۹۸۹ بود که به این پیمان پیوست، در حالی که این پیمان از سال ۱۸۸۶ قابل اجرا و قابل پیوستن بدان بوده است. یکی از مهمترین دلایل آمریکا برای به تعویق انداختن پیوستن به این پیمان آن بوده که مطابق با قوانین داخلی آمریکا، تشریفات ثبت برای به وجود آمدن حمایت کپیرایت لازم بوده و این کشور چندان راغب به تغییر این جنبه از قانون داخلی خود نبوده است. این کشور تا سال ۱۹۸۹ زمان برد تا قوانین خود را تا حد امکان -از لحاظ لزوم عدم هیچگونه تشریفات به عنوان پیششرط به وجود آمدن کپیرایت در یک اثر- با پیمان برن هماهنگ سازد و خواهیم دید که حتی پس از پیوستن به پیمان برن نیز آمریکا شرط لزوم ثبت کپیرایت را کاملاً حذف نکرد و به لطایفالحیلی که با پیمان برن ناهمگون نباشد، آن را نگاه داشت. از اقداماتی نیز که ایالات متحده برای آنکه سرش از منفعت برخورداری اتباعش از حمایت کپیرایت سایر کشورهای دنیا بیکلاه نماند، صورت داد، پیمان بینالمللی دیگری بود به نام پیمان جهانی کپیرایت Universal Copyright Convention که یکی از نوشتههای این وبلاگ را بدان اختصاص دادهام.
اما پس از ۱۹۸۹ که بالاخره ایالات متحده آمریکا نیز به قافله جهانی حمایت از کپیرایت به شکل مقرر در پیمان برن، پیوست، این کشور باز هم یک سری مقررات خود را راجع به لزوم ثبت اثر برای برخورداری از کپیرایت حفظ کرد؛ بدین ترتیب، اکنون آثار همچنان که در پیمان برن مقرر شده است، بدون نیاز به هیچ تشریفاتی دارای حمایت کپیرایت هستند لیکن برای بهرهبرداری کامل از این حقوق، دارندگان کپیرایت اقداماتی را لازم است انجام دهند و ثبت کپیرایت بدین صورت در قوانین داخلی آمریکا نقاب از رخ خود بر میدارد.
برای افرادی که اطلاعات تخصصی در زمینه کپیرایت ندارند، ممکن است چنین برداشت شود که با ثبت یک اثر در آمریکا آن اثر از یک «کپیرایت بینالمللی» برخوردار میگردد. این برداشتیست اشتباه که لازم است توضیحاتی درباره آن بدهم.
چیزی به اسم «کپیرایت بینالمللی» وجود خارجی ندارد، چه در ایران و چه در سایر کشورهای دنیا. آنچه وجود دارد یک سری پیمانهای بینالمللی هستند که کشورها در صورت تمایل و آزادانه میتوانند بدان بپیوندند. در صورت پیوستن به چنین پیمانهای بینالمللی -بگذارید مثلاً پیمان برن را معیار قرار دهیم- کشور عضوشده میپذیرد که از آثار یک پدیدآورنده غیر تبعه که تبعه کشوریست که در آن پیمان عضو است، همانند تبعه خود، حمایت به عمل آورد. در جزئیات اینکه آیا این حمایت عیناً همانند تبعه خود است یا میتواند کمتر یا بیشتر هم باشد، قواعد بسیاری وجود دارد که جای طرح آن اینجا نیست و تنها برای دانستن اساس، لازم است بدانید که حتی عضویت کشورها در این پیمانها نیز یک شکل واحد به قانون کپیرایت و حقوقی که دارنده کپیرایت از آن برخوردار است، نمیدهد؛ اگرچه که حداقلی از حقوق لازم است که اعطا شود لیکن جزئیات از کشوری به کشور دیگر و در واقع از قانون داخلی یک کشور به قانون داخلی کشور دیگر متفاوت است. پس اگر شما به عنوان مثلاً شهروند انگلستان در فرانسه از حقوقی برخوردارید، بدان معنا نیست که از عین همان حقوق نیز در اسپانیا برخوردارید و یا آنکه فرانسه و اسپانیا به شما عین حقوقی را که در انگلستان دارائید، اعطا کنند، اما بدان معنا هست که در این دو کشور به ترتیب مانند یک شهروند فرانسه یا اسپانیا با شما رفتار شود.
اگر یک قانون بینالمللی وجود ندارد، پس چگونه ثبت کپیرایت در آمریکا برای یک ایرانی مانند آنست که اثرش در همه جای دنیا حمایت میشود؟
خوب! نکته اصلی پیوستن به پیمانهای بینالمللی همین است!: برای آنکه در کشورهای عضو این پیمانها مانند اتباع خود آنها از حمایت برخوردار شوید، کشور شما نیز باید به این پیمان پیوسته باشد. ایران به هیچ پیمان بینالمللی در حمایت از کپیرایت نپیوسته، پس پدیدآورندگان ایرانی در هیچ کجای دنیا از حمایت قانون آن کشورها برخوردار نیستند؛ البته باز هم خاطر نشان می کنم که این حرف، از کلیّات است و جزئیات و استثنائات در اینجا بررسی نمیشود. پس پدیدآورندگانی که می دانند آثار آنها پا از مرزهای ایران بیرون خواهند گذارد و احتمال استفاده بدون مجوز از آثار آنها در سایر نقاط دنیا وجود دارد، راهکار ثبت در آمریکا را اندیشیدهاند. با این کار اثر ثبتشده همانند یک اثر پدیدآورنده آمریکایی دارای حمایت شناخته میشود، درست مانند آنکه پدیدآورنده، اصولاً شهروند آمریکا باشد. بدینترتیب نه تنها اثر در داخل مرزهای آمریکا قابل حمایت است، بلکه در سایر نقاط دنیا نیز به چشم یک اثر پدیدآورنده آمریکایی بدان نگریسته میشود و پس فراهم آوردن حمایت طبق این پیمانهای بینالمللی برای آن اثر لازم میگردد.
- چگونگی ثبت کپیرایت در آمریکا
بهطورکلی ثبت کپیرایت در آمریکا یک تشریفات قانونیست، برای آنکه از اطلاعات مربوط به اثر و کپیرایت آن یک مدرک و سابقه قانونی حفظ شود و موجود باشد. البته چنانکه در پیش هم گفته شد، ثبت کپیرایت، شرط به وجود آمدن حمایت کپیرایت برای یک اثر نیست -حداقل نه برای یک شهروند آمریکایی یا تبعه کشوری که عضو پیمان برن باشد، لیکن با وجودی که ثبت، لازمه به وجود آمدن نیست، قانون کپیرایت آمریکا، مشوّقها و انگیزههای متعددی را برای ثبت کپیرایت مقرر داشته است و از این طریق راه را برای ثبت کپیرایت برای آثاری که پدیدآورندگان آن غیرآمریکایی باشند هم هموار شده است، زیرا شهروند کشور خاصی بودن یا نبودن به عنوان پیششرط امکان ثبت کپیرایت در آمریکا مقرر نشده است.
مزایا و مشوقهای ثبت کپیرایت در آمریکا
این مزایا و مشوقها -خصوصاً از دید شهروندان آمریکایی و اتباع کشورهایی که عضو پیمانهای بینالمللی حمایت از کپیرایت هستند و برای برخورداری از حمایت، نیاز به ثبت ندارند- از این قرار است:
۱. ثبت، یک مدرک و سابقه قابل دسترسی برای عموم از اطلاعات مربوط به اثر و پدیدآورنده آن فراهم میآورد. این مزیّت خصوصاً آنجا مطرح میگردد که فردی برای استفاده از یک اثر کپیرایت که نیاز به مجوز از دارنده کپیرایت دارد، به دنبال اطلاعاتی از این شخص اخیر است.
۲. قبل از اقامه دعوای نقض کپیرایت در دادگاه، اثر در هر حال باید در اداره کپیرایت امریکا ثبت گردد.
۳. اگر اثر ظرف ۵ سال از انتشار آن، ثبت شود، این بهخودیخود دلیلی به نفع ثبتکننده در مورد اعتبار کپیرایت و انتساب اثر به اوست و لزوم اثبات خلاف در این صورت با طرف دیگر است که عدم انتساب را ثابت کند.
۴. در صورتی که اثر ظرف ۳ ماه از انتشار آن و یا قبل از نقض کپیرایت آن اثر و اقامه دعوا در دادگاه، ثبت شده باشد، خسارات قانونی statutory damages و هزینه وکیل attorney's fees قابل ادّعا میباشد؛ درحالیکه اگر ثبت نشده باشد، و یا به منظور امکان اقامه دعوا ثبت شده باشد، تنها خسارات واقعی و منافع actual damages and profits برای خواهان قابل ادعاست.
۵. ثبت اثر به ثبتکننده این امکان را میدهد که نزد اداره خدمات گمرکی ایالات متحده آمریکا سابقه و مدرکی داشته باشد تا بتواند از این اداره درخواست کند از وارد کردن اجناس نقضکننده کپیرایت وی جلوگیری کند.
زمان ثبت یک اثر در آمریکا
ثبت کپیرایت در آمریکا می تواند در هر زمانی -مادام که کپیرایت موجود در آن اثر منقضی نشده است- صورت گیرد. برخلاف قانون قبلی آمریکا (قانون سال ۱۹۷۸)، مطابق با قانون فعلی اگر اثری در حالیکه هنوز منتشر نشده بوده، ثبت شده باشد، بعد از انتشار نیاز به ثبت دوباره ندارد، اگرچه دارنده کپیرایت میتواند آن تدوین نهایی انتشار یافته را هم در صورت تمایل ثبت کند.
- نفع آمریکا در ثبت کپیرایت محصولات خارجی در کشور خود
در قسمت دوم این نوشته چنان نتیجهگیری شد که ثبت محصولات فرهنگی در آمریکا برای پدیدآورندگان ایرانی آنها، منافعی بیش از ضررهای آن دارد. لازم است به داستان از دریچه دید دو کشور آمریکا و ایران و نیز ملّتهای آنان هم نگریسته شود. آنچه که به نظر میرسد به عنوان روندی تازه از سوی پدیدآورندگان آثار فرهنگی در ایران با ثبت اثرشان در آمریکا، شروع شده، دور نمینماید که تبدیل به روندی رایج گردد که نه تنها برای کشور آمریکا منافع مالی مستقیم خواهد داشت بلکه به زودی مرکز اصلی تولید فرهنگ پارسی را نیز از ایران خارج و به آمریکا منتقل کند. نفع آمریکا روشن است و به دو دسته کلی میتوان تقسیم نمود:
منافع مالی
ثبت اثر برای پدیدآورنده ایرانی هزینههایی در پی دارد: قسمتی از این هزینهها مستقیماً به جیب دولت ایالات متحده (اداره کپیرایت) میرود -فراموش نکنیم دولت آمریکا برای فراهم آوردن این حمایت بهرایگان اقدام نمیکند و ثبت، نیازمند پرداخت هزینهایست که برخلاف آنچه در ایران رواج دارد، هزینه واقعیست و نه یارانهای یا قابل تخفیف و غیره- قسمتی دیگر نیز صرف گرفتن وکلای آمریکایی میگردد.
منافع فرهنگی
ثبت آثار فرهنگی در آمریکا کمکم مخاطبین را هم -به دلایل مختلف و از سرناچاری و نه لزوماً از روی عمد و دشمنی با ایران- به آمریکا میکشاند. فرهنگ ایرانی به جای شکوفایی در ایران و به خدمت گرفتن ایرانی و در خدمت ایرانی بودن، به آمریکا منتقل میشود، آمریکایی را به خدمت میگیرد و در خدمت آمریکایی خواهد بود. روندی که به نظر میرسد در ابتدای شکلگیری آنیم به شدّت نقطهای دیگر، بسیار مشابه این، در گذشته فرهنگ این مملکت را برای من تداعی میکند: دوران صفویه و مهاجرت شاعران و ادیبان ایرانی به هند که ایجاد سبکی در ادبیات فارسی به همین نام -«سبک هندی»- را در پی داشت:
مشکل شاعران دوره صفوی، البته، تحت نام کپیرایت قابل بررسی نیست، اگرچه بحث عدم حمایت از شاعران میتواند مشکل آن زمان را با ادبیات حقوق کپیرایت دوران مدرن حلّاجی کند. وضع از این قرار بود که شاهان صفوی خود را «لایق» آن که موضوع سرودههای شاعران که عمدتاً مبتنی بر ستایش از آنان بود نمیدیدند و بر آن بودند که در عوض امامان شیعه از چنان جایگاهی برخوردارند. این در حالی بود که ستایش از شاهان و بزرگان به عنوان «ولینعمتان» شعرا، سابقهای طولانی و جاافتاده در فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم داشت. نتیجه این «فروتنی» شاهان صفوی و به دنبالهروی از آنان، بزرگان و فئودالهای ایرانی، شعرا از ستایش آنان منع و به سرودن درباره امامان تشویق شدند. شاهان و بزرگان نیز که ستایشی از خود دریافت نکرده بودند، حمایت (مالی) از شاعران را نیز بر خود لازم نمیدیدند و آنان را به همان حمایت (از نوع اخروی!) امامان حواله دادند! شاعران نیز چارهای ندیدند جز آنکه به سایر سرزمینهای فارسیزبان که تحت حکومت صفویه نبود و هند مهمترین آن به شمار میرفت، مهاجرت کنند. دوره صفوی اگرچه در بسیاری از شاخههای هنر و فن، دورهای شکوفا بود، لیکن ادب پارسی در آن دوره نه در ایران که در هند و به حمایت شاهان هندی به حیات خود ادامه داد و بالطبع تاثیرات فرهنگ هندی را نیز بر خود پذیرفت.
روند ثبت کپیرایت در آمریکا نیز به نظر من آغاز مهاجرت فرهیختگان و هنرمندان مستاصل و ناامید از حمایت در کشور خود به کشوریست که آنان را با آغوش باز پذیرا باشد. مهاجرتی که بنا به مقتضیات زمان، لزوماً مهاجرتی مادّی نخواهد بود و این خود زیرکی آمریکا را نیز میرساند که چگونه ضمن دور نگاه داشتن منبع خلّاقیت -هنرمندانی که مقیم ایرانند- که هزینه های خود را دارد، حاصل کار آنان را از آن خود میکند؛ تو گویی هزینهها برای ایران است و هنگامی که نوبت به ثمره این هزینهها میشود، بهرهها و نتایج صادر میشود برای آمریکا. چنان مینماید انگار آمار بالای مهاجرت ایرانیان و سرمایههای انسانی این کشور به آمریکا که نام فرار مغزها را بر آن نهادهاند، کافی نبود که اکنون محصولات فرهنگی ایران هم سر از آمریکا درمیآورد و آنها هم که ایران ماندهاند به فکر فرستادن آثار فرهنگی خود به آنجایند.
این توضیح که به ناچار کمی به درازا کشید، نه تنها توضیحی بر چگونگی نفع بردن آمریکا از این روند است، بلکه خود، ضرر ایران و کلاهی که به سرش خواهد رفت را نیز مینمایاند: فقر فرهنگ به سبب از دست دادن مرکزیت خود در خلّاقیت فرهنگ و هنر پارس.
دولت ایران لازم است که نشانگان شروع این روند را که چون بیماری مهلکی به تن فرهنگ ایران خواهد افتاد، جدی بگیرد و از همین آغاز به هر روش که میتواند برای فراهم آوردن حمایتی که هنرمندان و پدیدآورندگان آثار فرهنگی ایرانی لایق آنند و انتظار آن را دارند، چارهای بیاندیشد، که اگر فراهم نشد، نمیتوان پدیدآورنده ایرانی را شماتت کرد که «چرا به همین وضعیت فلاکتبار عدم حمایت نساختید؟» که میل به پیشرفت، میل طبیعی هر موجود زندهایست، چه رسد به هنرمندان که وجودشان به هنرشان بسته است.