Friday 3 June 2011

ثبت کپی‌رایت محصولات فرهنگی ایران در آمریکا - قسمت اول

چندی‌ست به طور گذرا خبرهایی در روزنامه یا اینترنت می‌خوانم راجع به ثبت کپی‌رایت در کشور آمریکا که موضوعی‌ جالب و به‌روز به نظر می‌آید و از جهات مختلف می‌توان بدان نگریست. مهم‌ترین دو نمونه‌ای که در خصوص این روش حمایت شنیده‌ام ثبت سریال قهوه تلخ و سپس خبر تصمیم محمدرضا شجریان بر انتشار جدیدترین آلبومش در آمریکا بوده است.  

  • سریال قهوه تلخ و داستان تلخ کپی‌رایت
در مورد سریال قهوه تلخ شنیده شده که پس از اختلاف بر سر پخش آن با صداوسیما، سازندگان این سریال تصمیم گرفتند که به صورت مستقل اقدام به توزیع و فروش سی‌دی‌های آن به‌طور مستقیم در میان مردم بنمایند. از طرفی چون رسم پرداخت پول برای دیدن برنامه‌های تلویزیونی وطنی، رسمی جدید و تا حدی ناشناخته بوده است، سازندگان این سریال سنگ تمام گذارده‌اند بر ایجاد انواع مشوق‌های از نوع جایزه و لاتاری که مردم در کنار دیدن هر سه قسمت از سریال دلیل کافی هم برای پرداخت ۲۵۰۰ تومان داشته باشند! اینکه سازندگان این سریال به جای -و یا دست‌کم در کنار- دست یازیدن به اینهمه خساوت و دست‌ودلبازی و نیز زاری و لابه در ابتدای هر سی‌دی که «ای مردم کپی نکنید و فرهنگ داشته باشید!»، چرا از اقبال عمومی مردم به عنوان وجهه‌ای و پشتیبانی برای خود برای جرات به گام پیش نهادن و اقدامی عملی برای درخواست از مسوولان و قانونگذار کشور که قانون کپی‌رایت مملکت را به‌روز کنند، استفاده نمی‌کنند، چیزی‌ست که اشاره‌ای بدان را کافی می‌دانم و وارد جزئیات آن نمی‌گردم.

در خارج از کشور نظر به جمعیت ایرانیان مقیم خارج که چنان زیاد است که آنها را تبدیل به بازاری مستقل و بالقوه ساخته که از دست دادن آن عقلایی نمی‌نماید، سازندگان این سریال دست به اقدامی نوآورانه زده‌اند که همان ثبت سریال خود در اداره کپی‌رایت ایالات متحده آمریکاست؛ و بدین ترتیب، امکان در دسترس قرار گرفتن این سریال را به هر نحو برای دانلود یا اشتراک فایل یا … به صفر رسانده‌اند، چه در غیر اینصورت، خاطی مطابق با قوانین داخلی آمریکا مسوول شناخته می‌شود.
 

  • ایرانیزه شدن کپی‌رایت
جزئیات ثبت سریال قهوه تلخ را می‌توانید در نوشته‌ای در تارنمای Iran Proud بیابید. این تارنما در نوشته خود به خوبی به نکته ظریف دیگری نیز اشاره می‌کند: سازندگان این سریال در حالی دسترسی مقیمان خارج از کشور را به دانلود یا هر دسترسی ناقض حقوق دیگر محدود و چه بسا ناممکن گردانده‌اند که هیچ اقدامی برای توزیع محصول خود به صورت قانونی در بین این افراد صورت نداده‌اند. شرکت‌های فیلم‌سازی که برخورداری از حمایت کپی‌رایت از محصولاتشان مهم‌ترین اولویت سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های راجع به چگونگی و مکان پخش یا توزیع و فروش محصولاتشان است، هنگامی‌که توزیع یا پخش محصولی خاص را در جایی به هر دلیل محدود می‌کنند، معمولاً به راه‌کاری جایگزین نیز برای پاسخ به تقاضای موجود در بازار برای دسترسی به آن محصول در آن مکان هم می‌اندیشند. برعکس، شرکت «تصویر سبز فردا» که اقدام به ثبت سریال قهوه تلخ در آمریکا نموده است، هیچ‌گونه راه‌کاری چه عرضه سی‌دی در بازارهای آمریکا و چه دانلود پولی سریال و یا … برای مخاطبین مقیم خارج از ایران نیاندیشیده که این به نظر، نه تنها نشان از بی‌برنامگی این شرکت در سیاست‌گذاری‌ ثبت کپی‌رایت آن در آمریکاست، بلکه دیکتاتوری معمول بازارهای دولتی را تداعی می‌کند که به جای توجه به تقاضا تنها به میل و امکانات عرضه توجه می‌کند، گویی سیاست اصلی در تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها چیزی‌ست مانند «همین است که هست»! این روحیه استبدادزده و دیکتاتورمآبانه اقتصادی در ترجیح سلیقه‌های شخصی به آنچه بازار می‌طلبد، با افزاری چون کپی‌رایت که نه برای ایجاد محدودیت در دسترسی به محصولات فرهنگی بلکه برای تضمین حقوق پدیدآورندگان این محصولات در کنار قاعده‌مند کردن و نظم دادن بازار دسترسی به آنها در حقوق دنیای مدرن تعبیه شده است، تعارض بسیار جدی دارد. نتیجه آنکه اکنون با چیزی روبه‌روییم که مایلم آن‌را «ایرانیزه شدن کپی‌رایت» بنامم که منجر شده به دیکتاتوری پدیدآورنده اثر هنری -به جای صرف حمایت از وی در مقام کسی که در غیر این‌صورت، حقوقش نقض می‌شد- به قیمت محروم کردن مخاطبی که اگر امکانش برای وی فراهم بود، از پرداخت قیمت آن محصول ابایی و دریغی نداشت.

ظرافت داستان آنجاست که این قدرت که به چنین مکانیزمی بیانجامد، از صدقه سر قانون قوی کشور خارجی (آمریکا) فراهم شده است! به عبارتی، این همه، حاصل به‌هم‌آمیختن نیاز هنرمند است به حمایت که در داخل، غیرموجود است و پس هنرمند را به زاری و لابه از مردم و بذل و بخشش از سود خود به آنان برای جلوگیری از نقض حقوقش کشانده، با نیاز وی به حمایت در خارج که آنجا وی را به زورگویی که بدون منطق، دسترسی به آثارش را محدود کرده و تشخیص داده مقیمان خارج همان به که محروم بمانند، تبدیل کرده و این را با استفاده از همان قانون خودشان عملی ساخته است!

این وضعیت سخره‌آمیز تا حد زیادی می توانست از سویی با به‌روز کردن قوانین داخلی (حمایت داخلی) و از سویی با پیوستن به پیمان‌های بین‌المللی (حمایت خارجی) تعدیل شود که متاسفانه حرفی از آن جز بین متخصصین این حقوق و نیز تا حد زیادی مردم (!!) نیست؛ از دیگران -چه مسوولان و قانونگذار کشور و چه خود هنرمندان و صنفی که کپی‌رایت مستقیماً به آنها نفع می‌رساند، جز سکوت چیزی شنیده نمی‌شود!

ظرافت دوم سریال قهوه تلخ و مساله رعایت کپی‌رایت، چنانکه بسیاری از مخاطبین هم خود بدان پی برده‌اند، استفاده از ترانه مشهور ایرانی «امشب شب مهتابه» -ترانه‌ای که اگرچه قدیمی‌ست و مدت حمایت کپی‌رایت آن منقضی شده است، لیکن فولکلور به حساب نمی‌آید و آهنگساز آن نامعلوم نیست- در تیتر آغازین سریال است که البته خود مهران مدیری آن را خوانده، لیکن این، حق آهنگساز -مرحوم علی اکبر شیدا- را به اینکه نامی از وی در جایی درمیان تیترها و اسامی برده شود، از بین نمی‌برد. مهران مدیری مطابق با قانون فسیل‌شده کنونی ایران وظیفه روشنی به این امر ندارد و خطایی محرز مرتکب نشده است، لیکن اذعان نام پدیدآورنده اصلی حقی‌ست روشن‌تر از مهرتابان که حتی پس از انقضای مدت کپی‌رایت یک اثر هم باقی می‌ماند و این، مورد تصریح کلیه قوانین به‌روز دنیا و موضوع ماده ۶ و ۱۰ پیمان برن که حداقل حقوق را مقرر داشته، می‌باشد. حال، این که رطب‌خورده منع رطب چون کند، از آن چیزهاست که گویی ما ایرانیان بدان خو کرده‌ایم! زشتی کار خصوصاً آنجاست که مهران مدیری که چنین با زاری از مردم می‌خواهد که «فرهنگ» داشته باشند، خوب بود که «شعور» مردم را نیز در درک چنان مساله واهی (نیاز به ذکر نام آهنگساز در صورت استفاده از اثر وی) اذعان می‌کرد و چنان لاابالانه از کنار آن نمی‌گذشت.
 
  • کپی‌رایت: حمایت از ایده یا بیان؟
در تارنمایی همچنین خواندم که از کار گروه سریال قهوه تلخ این ایراد نیز گرفته شده که ایده اصلی کار -سفر یک فرد از دوران امروز به گذشته برای دیدن یا حتی تغییر تاریخ- از یکی از داستان‌های مرحوم ایرج پزشکزاد -ماشااله خان در دربار هارون الرشید- گرفته شده و حتی ایده داستان هم جدید نیست و تقلید شده است. با تمام ایراداتی که بر سریال قهوه تلخ می‌توان گرفت (شخصاً یکی از مخالفین کارها و سبک مهران مدیری هستم و اعتقاد دارم سرتاپای کارهای ایشان جز هزل و هجو به غیرمسوولانه‌ترین و مخرب‌ترین شکل ممکن، هیچ نیست)، نمی‌توان انکار کرد که این یکی -ایراد بر کار به سبب گرفتن ایده داستان از جایی دیگر- ایراد صحیحی نیست.

کپی‌رایت نه از ایده idea بلکه از بیان آن expression حمایت می‌کند. این یکی از کلیدی‌ترین و اساسی‌ترین پایه‌های حقوق کپی‌رایت است که این حقوق از ایده‌های کلی و برنامه‌هایی که شما برای انجام یک کار هنری یا ادبی در سر دارید، حمایت نمی‌کند؛ بلکه این نظرات و برنامه‌ها را باید به نحوی در عمل پیاده کنید و جامه‌ای مادّی بدان ببخشید و حتی دراین صورت نیز نحوه و شکل بیان شما مورد حمایت است نه ایده اولیه کار. حتی اگر این ایده از یک کار هنری که جامه مادّی پوشیده و در قالبی خاص بیان شده، گرفته شده باشد، مادام که در حد گرفتن ایده و نه تقلید نحوه بیان کار، باقی بماند، قابل تعقیب نیست. به عنوان مثال ایده اشعار حافظ همه در وصف و ستایش معشوق است و اگر شما هم به عنوان شاعری از این ایده در شعرتان استفاده کنید کسی نمی‌تواند جلوی شما را بگیرد. لیکن اگر اشعار دیگری را (البته اشعار حافظ مدت‌هاست که وارد «عرصه عموم» -public domain- شده است و استفاده از آنها به شرط ذکر منبع مجاز است!) عیناً و کلمه به کلمه یا حداقل به نحوی که شباهتی تمام‌عیار به کار دیگری داشته باشد، در شعر خود استفاده کنید، می‌تواند قابل تعقیب باشد.

به طور کلی باید توجه داشت که مرز میان ایده و بیان -که از این دو تنها دومی مورد حمایت کپی‌رایت است- بسیار نازک و محو است و معیار تشخیص آن بستگی به میزان استفاده از «جزئیات» یکی در پدید آوردن دیگری دارد.به عنوان مثال داستان «هری پاتر» را در نظر بگیرید: فرض کنید کسی بیاید اکنون داستان یک پسرک جادوگر را بنویسد. این خیلی کلی‌ست و به «ایده» می‌ماند و نه تقلید از «بیان» جی.کی.رولینگ. حال اگر این داستان هرچه در جزئیات به داستان هری پاتر نزدیک‌تر شود احتمال پذیرش ادعای نقض کپی‌رایت داستان هری‌ پاتر قوی‌تر می‌شود؛ مثلاً اینکه نویسنده‌ای بخواهد درباره پسرکی جادوگر که دو دوست صمیمی دارد و همه آنان در جنگ با یک دشمن قوی مشترک هستند و... بنویسد، به احتمال زیاد مورد پذیرش قرار خواهد گرفت که این نویسنده از «بیان» داستان هری پاتر کپی‌برداری کرده است.

داستان «ماشااله خان در دربار هارون الرشید»
ایرج پزشکزاد را نخوانده‌ام لیکن به نظر می‌رسد اگر جزئیات داستان قهوه تلخ -که انصافاً داستانی‌ست پر از جزئیات شخصیت‌ها و تکیه‌کلام‌ها که همگی «امروزی»‌اند و به احتمال زیاد حاصل خلّاقیت گروه نویسندگان این سریال- جدای از «تم» اصلی داستان -که سفر شخصیت اول داستان است به زمانی در گذشته- به حدی که تقلید از میزان قابل توجهی از جزئیات داستان ایرج پزشکزاد باشد، نرسد، نتوان اتهام کپی‌برداری از داستان این نویسنده و نقض حقوق وی را به سازندگان سریال قهوه تلخ نسبت داد.

در قسمت دوم این نوشته به ثبت آلبوم جدید محمدرضا شجریان در اداره کپی‌رایت آمریکا و مزایا و معایبی که انتشار و ثبت کپی‌رایت این آلبوم در آمریکا برای ایشان دارد، می‌پردازم.

2 comments:

  1. چه جوری آمریکا ثبت کرده؟ مگه هر کس می تونه راه بیفته بره آمریکا ثبت کنه!؟؟؟!!!! من آرم اف بی ای رو اول سریال دیدم کلی خندیدم مگه اف بی ای می تونه ایران پیگیری کنه؟

    ReplyDelete
  2. بله بهاره جان: در قسمت نهایی (سوم) نوشته‌ام به اینکه چگونه امکان ثبت کپی‌رایت آثار ادبی و هنری پدیدآورندگان غیرشهروند در آمریکا ممکن و حتی برای برخورداری از برخی منافع بیشتر -خصوصاً در طی جریان دادرسی، اگر موردی به دادگاه بکشد- لازم است، خواهم پرداخت؛ البته لازم هم نیست که کسی خودش راه بیافتد برود آمریکا و اثرش را ثبت کند و این کار را -مانند سازندگان همین سریال قهوه تلخ- می‌توان به سادگی از طریق گرفتن وکیل آمریکایی انجام داد. آرم اف‌بی‌آی که در ابتدای سریال نمایش داده می‌شود اما برای مخاطبین ایرانی مقیم داخل ایران معنی ندارد چون بحث صلاحیت‌های قضایی کشورها و استقلال آنها از هم مطرح است. پس هرچقدر هم که این محصول در داخل ایران کپی شود و به طور غیرقانونی در داخل توزیع شود، اف‌بی‌آی هیچ کار نمی‌تواند بکند و دارندگان کپی‌رایت این سریال تنها دستشان به قوانین و دادگاه‌های ایران بند خواهد بود. آن آرم بیشتر مخاطبین خارج از ایران را مدنظر دارد و درواقع با ثبت در آمریکا هم هدف اولیه این بوده که بازار انتشار غیرقانونی در خارج از ایران کنترل شود، چون در غیر اینصورت (یعنی اگر اثر در جایی خارج از ایران ثبت نشود) با توجه به عدم عضویت ایران در هیچ پیمان بین‌المللی کپی‌رایت، هیچ کشوری هیچ‌گونه حمایتی علیه اینگونه نشر بدون مجوز از دارندگان کپی‌رایت این سریال صورت نخواهد داد!۰

    ReplyDelete